پارت۱۵
زن قبلی میراد برگشته بود. با نگاه سرد و پر ادعا.
– این دختره به چه قیمتی تو عمارت جا گرفت؟
پریماه لبخند زد.
– با قیمتی که تو نتونستی بپردازی.
میراد از دور نگاه کرد، با افتخار.
اون شب، پنهونی بردش به اتاق مخفی تو زیرزمین…
بستش به ستون، تنشو بوسید تا اشک بریزه…
ولی نه از درد… از لذت خالص.
پارت ۱۶ – «نقشه»
یکی میخواست بینشون تفرقه بندازه. شایعه پخش شده بود که میراد زن میگیره.
پریماه ساکت شد. سرد شد.
میراد فهمید.
– هنوز نفهمیدی فقط تویی تو این دنیای لعنتی؟
بغلش کرد. بوسیدش. با دستهای لرزون، لباس از تنش کند.
اون شب، سکسشون پر از بغض بود. پر از "نگام کن فقط منم".
و صداش تو شب پیچید:
– اربابم… فقط مال منی.
پارت ۱۷ – «پیوند»
میراد زانو زد.
– اینو نمیگم از روی اجبار… از روی میل میگم.
زنم میشی؟
پریماه اشک تو چشمهاش جمع شد.
– من همیشه زن تو بودم… از شب اولی که منو خواستی.
اون شب، برای اولینبار، عشق روی تخت بود… نه فقط میل.
بوسهها کندتر، عمیقتر…
تا مرز جنون رسیدن.
پارت ۱۸ – «خون»
یکی از نوکرها به پریماه تعرض کرد.
میراد اون شب تبدیل شد به هیولا.
دست اون مردو شکست، تبعیدش کرد.
برگشت پیش پریماه، لرزون.
– دیگه نمیذارم حتی بادم بهت بخوره.
بوسههاش اینبار ترحم نبود… محافظت بود.
سکسشون اون شب پر از بوسه و اشک بود.
پارت ۱۹ – «باردار»
پریماه چند روز مریض بود. وقتی فهمید بارداره، شوکه شد.
به میراد گفت. اون مرد بغض کرد.
– این بچه، باید ارباب بعدی شه.
اون شب، با دقت بوسیدش.
آروم، نرم، مثل کسی که میدونه چیزی بزرگتر از عشق شکل گرفته.
پارت ۲۰ – «اربابم»
شب عروسیشون شد. عمارت پر نور، ولی اتاقشون خاموش.
میراد دستهاشو گرفت.
– از اون شب اول تا حالا، تو شدی همهچیم.
پریماه اشک ریخت.
– تو شدی اربابم… و من، بردهی عاشق.
اون شب، عشقشون رو جشن گرفتن…
نه فقط با لب، با تن.
با همهی وجود.
پارت ۲۱ – «دستبسته، چشمبسته»
اون شب، میراد بدون حرف اومد تو اتاق. درو قفل کرد.
– امشب، فقط گوش میدی.
پریماه لب زد:
– یعنی قراره چی شه؟
دستبند چرمی رو از جیبش درآورد.
– دستات... عقب.
بستش. بعد، پارچهی مشکی روی چشماش. تاریکی مطلق.
صدای نفس کشیدن میراد نزدیکتر شد. بوسهی خیس رو گردن.
دستهایی که بدنش رو لمس میکردن ولی دیده نمیشدن.
لب، زبان، گاز... تنش زیر اون شدت میلرزید.
– هر آهی که بکشی، بیشتر ادامه میدم.
و اون شب، آهها بند نیومدن...
پارت ۲۲ – «روی میز چوبی»
آشپزخونه خالی بود. پریماه اومد چیزی برداره، اما میراد از پشت کشیدش.
– دلم تنگ شده بود... برای تو روی این میز.
میز چوبی، صدای برخورد بدن، بوی غذا و عرق.
دامنش رو زد بالا. با زبون رد کشید تا رانش.
پریماه دندونهاش رو روی لب فشار داد.
میراد پچ زد:
– داد بزن... بذار همهی عمارت بدونن کی صاحبته.
ضربههاش تند، عمیق، محکم. میز تکون میخورد.
آخرش، با یه جیغ خفهشده، رفت بالا...
تو آغوش اربابش.
پارت ۲۳ – «خیس و وحشی»
حموم تاریک، بخار گرفته.
پریماه پشت به دیوار، موهاش خیس.
میراد با شونهی باز و بدن داغ اومد جلو.
– زیر دوش، بدنو بیشتر حس میکنی...
بدون مقدمه، لبهاش خورد به سینههاش. زبونش دایره زد، گاز گرفت.
دستها رفت بین پاها. یه فشار ناگهانی، یه نالهی تیز.
– میخوام صداتو بشنوم... اینجا، زیر قطرههای آب.
پریماه خودش رو رها کرد. پاهاش دور کمر اون.
اون شب، با آب و شهوت و صدا پر شد.
پارت ۲۴ – «تنبیه دوباره»
پریماه با یه خدمتکار دیگه خندیده بود.
میراد از دور دیده بود و برق چشماش عوض شد.
– هنوز نفهمیدی من چهجوری حسود میشم؟
رو تخت انداختش. کمربندش رو باز کرد.
– باید یادت بدم فقط منو نگاه کنی.
ضربه، بوسه، گاز.
ردهای قرمز روی باسن سفیدش افتاد.
ولی بعدش، همون تنبیه شد نوازش...
نوازشی که تا مرز بیهوشی بردش.
پارت ۲۵ – «بوسهی پشت در»
تو حیاط ایستاده بود. شب شده بود و دلش تنگ.
میراد از پشت اومد، دست دور شکمش.
– تا وقتی تو رو دارم، همهی دنیا بره به جهنم.
بوسهی طولانی، پشت در چوبی.
و بعد، با هم رفتن تو اتاق تاریک...
لباسها نرسید در بیان.
همونجا کنار در، تکیه داده به دیوار، خودش رو سپرد.
تنش میسوخت. لبهاش میلرزید.
و تنها چیزی که تو سرش بود:
«اربابم داره دیوونهترم میکنه...»
پارت ۲۶ – «طناب و خواهش»
اتاق نیمهتاریک. شمعها روشن.
میراد با طناب نرم، مچهای پریماه رو به چارچوب تخت بست.
– امشب فقط خواهش کنی... کاری نمیکنی، فقط تحمل.
زانو زد وسط پاهاش. با زبونش از زانو شروع کرد.
هرچی بالا میرفت، تن پریماه بیشتر میلرزید.
زبونش وسط پاهاش، مکث نکرد. آه و ناله، مثل موج پیچید تو اتاق.
– نذارم تموم شه؟
– نذار… ارباب…
ولی اون شب، نمیخواست زود تموم شه.
با هر بوسه، یه لرزش.
با هر فشار، یه جیغ.
---پارت ۲۶ – «طناب و خواهش»
اتاق نیمهتاریک. شمعها روشن.
میراد با طناب نرم، مچهای پریماه رو به چارچوب تخت بست.
– امشب فقط خواهش کنی... کاری نمیکنی، فقط تحمل.
زانو زد وسط پاهاش. با زبونش از زانو شروع کرد.
هرچی بالا میرفت، تن پریماه بیشتر میلرزید.
زبونش وسط پاهاش، مکث نکرد. آه و ناله، مثل موج پیچید تو اتاق.
– نذارم تموم شه؟
– نذار… ارباب…
ولی اون شب، نمیخواست زود تموم شه.
با هر بوسه، یه لرزش.
با هر فشار، یه جیغ.
پارت ۲۷ – «از پشت، تو آینه»
میراد ایستاده بود پشت سرش.
پریماه رو جلو آینه قرار داد.
– میخوام ببینی چطور مال منی.
دستش دور گلوش. لبهاش رو گردن.
از پشت واردش شد. پر، محکم، تا ته.
صدای برخورد بدن، نالهی ممتد، بخار روی آینه.
پریماه تو آینه خودش رو نگاه میکرد، موهای ریخته، لبهای نیمهباز، بدن خمشده زیر مردش.
میراد پچ زد:
– قشنگترین منظرهی عمرمه...
پارت ۲۸ – «صبحی که با ناله بیدار شد»
چشمهاش باز نشده، حس کرد زبون داغی بین پاهاشه.
دستش رفت تو موهای میراد.
– تو دیوونهای…
میراد نخندید. فقط ادامه داد. با زبون بازی میکرد، ول نمیکرد.
پریماه از شدت لذت به خود میپیچید.
– ولم کن... نمیتونم...!
ولی نمیخواست رها شه. میخواست بمیره همونجا... زیر زبون اون مرد.
پارت ۲۹ – «با شلاق عشق»
میراد براش شلاق چرمی نازک خریده بود.
– میخوام بدونی درد هم میتونه لذت بده... وقتی از من باشه.
پریماه لخت جلوی آینه ایستاده بود.
هر ضربه، یه ناله.
و بعدش، یه بوسهی خیس روی جای شلاق.
وقتی تموم شد، روی تخت پرتش کرد.
تنش هنوز داغ بود، و لذت... بیشتر از همیشه.
پارت ۳۰ – «با دهان، با دست، با همهچی»
اون شب، پریماه شروع کرد.
با زبونش رد کشید از گردن تا شکم میراد.
رسید به نقطهی داغ. گرفت، بوسید، مک زد...
میراد با ناله گفت:
– تو هر شب داری وحشیتر میشی…
ولی خوشش میومد. عاشق تسلیم شدن به زبون اون دختر بود.
وقتی تموم شد، خودش نوبت گرفت...
و اون شب، با همهچیز، لذت دادن رو تموم کرد.
پارت ۳۱ – «لباس قرمز»
پریماه لباس قرمز بلند پوشیده بود.
میراد فقط نگاهش کرد و گفت:
– درش بیار... نه با دست، با دندون.
پریماه خندید. ولی اون جدی بود.
کشیدش طرف خودش، از شونهها شروع کرد به جویدن لباس.
پارهپاره شد، و زیرش... بدن لختی که فقط مال خودش بود.
سکس اون شب، پُر از خنده و وحشیبازی بود.
و عشق، تو نگاه هر دو میدرخشید.
پارت ۳۲ – «بازی قدرت»
پریماه دستبند به دست، روی صندلی نشست.
میراد دورش میچرخید.
– امشب من بازیگرم، تو فقط صحنهای.
انگشتاش رفت زیر پاها، بالا کشید، بازی کرد.
لبها، نفسها، گازها...
بعد، با فشار خودش رو روش انداخت.
محکم، مداوم، بدون توقف.
تا وقتی بدنش شروع کرد به لرزیدن از شدت ارضا شدن...
پارت ۳۳ – «وسط طبیعت»
رفته بودن جنگل اطراف.
پریماه کنار درخت ایستاده بود.
میراد پشتش ایستاد، بغلش کرد.
– تا وقتی مال منی، طبیعت هم حسودی میکنه.
لباسها رفتن بالا. خودش رو چسبوند.
پاهاش از زمین جدا شد، محکم به تنهی درخت تکیه.
و صدای برخورد، مثل نبض طبیعت پخش شد.
پارت ۳۴ – «شراب و شهوت»
شب تولد پریماه بود.
میراد براش شراب آورده بود.
یه لیوان ریخت. خودش نوشید.
بعد با بوسه، شراب رو از لبش به لب پریماه داد.
تن داغ، ذهن گیج، لذت بیپایان.
بدنها گره خوردن.
و اون شب، مستی واقعی نه از شراب بود، از بدن اون مرد.
پارت ۳۵ – «بازی لبهی تخت»
میراد پریماه رو روی لبهی تخت نشوند.
زانو زد، سرش بین پاهای اون.
زبونش بازی میکرد، دستهاش بدنش رو میکشیدن.
پریماه به خودش میپیچید، دستهاش مشت شده، صداش لرزون.
وقتی بالا اومد، گفت:
– هنوز تموم نشده...
و دوباره فرو رفت.
اون شب، چندبار ارضا شد…
ولی باز هم گرسنه بود.
پارت ۳۶ – «وسط کتابخونه»
وسط کتابخونهی قدیمی. بوی کاغذ و چوب.
پریماه کتاب دستش بود. میراد اومد، از پشت بغلش کرد.
– با این صحنه لای کتابا ثبتت کنم؟
کتاب افتاد. شلوار رفت پایین.
از پشت، بین قفسهها...
صدای آه، صدای برخورد.
– دوست دارم همهجای این عمارت نشونههامو جا بذارم رو بدنت.
پارت ۳۷ – «با انگشت، تا مرز جنون»
پریماه چشم بسته، روی تخت.
میراد فقط با انگشتهاش بازی میکرد.
یک، دو، فشار، مکث.
– خواهش کن تمومش کنم.
– ارباب… نمیتونم دیگه…
ولی تموم نکرد.
بردش تا مرز جنون، بعد ولش کرد.
تا خودش دوباره بالا بره.
سکس اون شب، خالصترین شکنجهی لذت بود.
پارت ۳۸ – «کف پا و لب»
میراد رو زانو نشسته بود، لبهاش رو کف پای پریماه.
– امشب، از پاهات شروع میکنم تا برسم به دلت.
بوسه، زبون، مک.
رسید بالا، پشت زانو، رون، ران...
وقتی رسید بین پاها، پریماه دیگه منتظر نبود.
بازش کرد، خواستش، کشیدش سمت خودش.
– نذار ازت جدا شم، ارباب...
پارت ۳۹ – «یخ و تن داغ»
میراد تکههای یخ تو دهانش گذاشت.
با لبهای سرد، سینههاش رو بوسید.
پریماه جیغ کشید.
– آتیشم میزنی با یخ؟
– این تناقضه که دیوونهت میکنه…
یخ روی شکم، زبان داغ بین پاهاش
تنش میلرزید، لذت از کنترلش خارج شده بود
اون شب، چندبار لرزید... چندبار اسمشو صدا زد.